پیشنهاد استاد در دوره های فن بیان و گویندگی رویای صدا
در این صفحه متن ها و صوت های پیشنهادی استاد سعید پورمحمودی در دوره ها و کلاس های رویای صدا بارگذاری می شود.
پیشنهاد شماره 1 استاد:
با اینکه بار بست، خدا را چه دیدهای
فرصت هنوز هست، خدا را چه دیدهای؟
فرصت هنوز هست کمی دلبری کند
با چشم های مست خدا را چه دیده ای
الله فی قلوب شکسته ز رفتنش
شاید دلم شکست، خدا را چه دیده ای؟
شاید به بازگشتن خود دلخوشم کند
با یک تکان دست! خدا را چه دیدهای
هرچند میرود، بروم چای دم کنم
شاید کمی نشست…خدا را چه دیدهای
مجید ترکابادی
دانلود پیشنهاد شماره یک:
خوانش این غزل را با صدای استاد سعید پورمحمودی دانلود کنید.
پیشنهاد شماره 2 استاد:
فکر کن باران شبی نم نم بیاید، وای نه
یارِ مو خرمایی ات از بم بیاید، وای نه
بعدِ عمری دست دورِ گردنت جای سلام
بوسه با هر "دوستت دارم" بیاید، وای نه
تو بپرسی: عاشقم هستی چه اندازه؟ و من
هرچه بشمارم ستاره کم بیاید، وای نه
از قلم موی اجاق و مینیاتورهای دود
چاییِ قوریِ چینی دم بیاید، وای نه
در دهانش بسته باشد، پرده ها پوشیده چشم
پلکهایِ پنجره برهم بیاید، وای نه
چشم در چشمم بریزی تا شوم مست از شراب
درصدِ گیرایی ات کم کم بیاید، وای نه
من همان پروانه ی بدپیله ی آغوشِ تو
نوبتِ زندانِ ابریشم بیاید، وای نه
کاشکی از خوابِ شعرم برنخیزم تا ابد
طعمِ لبهایت مگر دستم بیاید، وای نه
شهرام میدری
دانلود پیشنهاد شماره دو:
خوانش این غزل را با صدای استاد سعید پورمحمودی دانلود کنید.
پیشنهاد شماره 3 استاد:
کریشنامورتی مى گويد:
"زندگى خود معلم است"
من میکوشم به انسانها بیاموزم که بیاموزند. و برای آموختن، خود زندگی راستگوترین، صمیمیترین و واقعیترین معلم است.
زندگی تنها معلمی است که انسان را فریب نمیدهد؛ به انسان دروغ نمیگوید؛ به انسان خیانت نمیکند؛ انسان را استثمار نمیکند؛ او را وسیلۀ بزرگنمایی خویش قرار نمیدهد. اگر ما دنبال این معلم برویم، ما را به مقصد خواهد رساند.
ما باید زبان این معلم را در جریان رویدادها و واقعیتهایی که در آن حادث میشود بیاموزیم. و برای آموختن این زبان، باید بسیار به آن نزدیک بشویم. باید خود را در بطن و متن زندگی قرار بدهیم.
حال آنکه ما ازطریق دیوار ستبری از ترسها، رنجها، ایدهآلها و...خود را از این معلم راستین جدا کردهایم.
ما ظاهراً درون زندگی هستیم، ولی باطناً با آن بیگانهایم؛ خود را در آن منزوی و قرنطینه کردهایم.
زمانی که بیاموزید زندگی خود را بر مبنای حقیقت قرار دهید یعنی به هیچ کس-یا حداقل به خودتان-دروغ نگویید ذهن شما به وسیله ای کامل در خدمت دانش تبدیل می شود، در این صورت همه چیز را به روشنی عاری از آشفتگى و در هم ریختگی و دقیقا همان گونه که هست خواهید دید،
اگر با چنین ذهنیتی زندگی کنید،
آنگاه سَرور تقدیر خود خواهید بود.
پیشنهاد شماره 4 استاد:
چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری!
چه بی تابانه تو را طلب می کنم!
بر پشت سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه یی بیهوده است...
بوی پیرهنت
این جا و اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند!
دست
در کوچه و بستر
حضور مأنوس دست تو را می جوید .
و به راه اندیشیدن
یاس را
رج می زند.
بی نجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است...
احمد شاملو
پیشنهاد شماره 5 استاد:
ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻧﺸﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﺎﻓﻪ ﻭ
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ،ﮔﻮﻧﻪ ﺕ ﺍﻧﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ
ﯾﮑﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭ ﺳﻬﻢ ﻣﻦ
ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺰﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ
ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ
ﺩﺭﺳﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻨﻪ
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩﻩ ﻗﻬﻮﻩ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺑﺪﻩ
ﺣﺴﺎﺏ ﺩﻭ ﺗﺎﺗﻮﻥ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﻪ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺟﻔﺘﺘﻮﻥ ﻭ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ؛
ﻗﺮﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﯾﺪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﮐﻨﻢ
ﺍﮔﻪ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯﯼ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﺨﺘﺘﻪ؛
ﺑﮕﻮ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮐﻨﻢ
ﺗﺎ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺍﻭﻥ
ﻫﻮﺍ ﺳﺮﺩ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻮ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ
ﺗﺎ ﺷﺎﻟﺖ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺑﻨﺪﯼ ﺑﻪ ﮔﺮﺩﻧﺶ
ﯾﻪ ﺩﺭﺩﯼ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﻪ ﺗﻮﯼ ﮔﺮﺩﻧﻢ
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺑﻬﺖ ﺯﻝ ﺯﺩﻩ ﮐﺎﻓﯿﻪ
ﺩﯾﮕﻪ ﺭﻭﺳﺮﯾﺖ ﻭ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﻧﮑﺶ
ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻻ ﺍﻗﻞ ﭘﯿﺶ ﻣﻦ
ﺗﻮ ﺗﻪ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺷﻮ ﺳﺮ ﻧﮑﺶ
ﺩﯾﮕﻪ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻓﻪ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎﯾﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺸﻢ ﺳﻤﺖ ﺩﺭ
ﺑﻪ ﮔﺎﺭﺳﻮﻥ ﺳﭙﺮﺩﻡ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﻧﺸﻪ
ﺗﺎ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺍﺯ ﮐﺎﻓﻪ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ ...
احسان رعیت
دانلود پیشنهاد شماره پنج:
خوانش این غزل را با صدای استاد سعید پورمحمودی دانلود کنید.